گدای سر راه. (از آنندراج) (از برهان) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : ای به درگاه تو قصه برسان صاحب رای ره نشین سرکوی کرمت حاتم طی. انوری (از انجمن آرا). به خواری منگر ای منعم ضعیفان و نحیفان را که صدر مجلس عشرت گدای ره نشین دارد. حافظ. صاحب غیاث اللغات این ترکیب را بکار برده است:طبیب ره نشین، مردم غریب بی خانمان. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج) ، مسافر و قاصدی که پیوسته در راه باشد، دزد قطاع الطریق، باج ستان. (ناظم الاطباء) (برهان). رجوع به راه نشین در همه معانی شود
گدای سر راه. (از آنندراج) (از برهان) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : ای به درگاه تو قصه برسان صاحب رای ره نشین سرکوی کرمت حاتم طی. انوری (از انجمن آرا). به خواری منگر ای منعم ضعیفان و نحیفان را که صدر مجلس عشرت گدای ره نشین دارد. حافظ. صاحب غیاث اللغات این ترکیب را بکار برده است:طبیب ره نشین، مردم غریب بی خانمان. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج) ، مسافر و قاصدی که پیوسته در راه باشد، دزد قطاع الطریق، باج ستان. (ناظم الاطباء) (برهان). رجوع به راه نشین در همه معانی شود
کنایه از کسی که تعب و محنت روزگار ندیده و نچشیده باشد. (برهان) (آنندراج) ، مستور. در پرده مانده. محجوب: ای مدنی برقع مکی نقاب سایه نشین چند بودآفتاب. نظامی. ، نازپرورده. خسته. کسی که از خستگی و کوفتگی در سایه آرمیده باشد: خورشید روم پرور ماه حبش نگار سایه نشین ساحت طوبی نشان اوست. خاقانی
کنایه از کسی که تعب و محنت روزگار ندیده و نچشیده باشد. (برهان) (آنندراج) ، مستور. در پرده مانده. محجوب: ای مدنی برقع مکی نقاب سایه نشین چند بودآفتاب. نظامی. ، نازپرورده. خسته. کسی که از خستگی و کوفتگی در سایه آرمیده باشد: خورشید روم پرور ماه حبش نگار سایه نشین ساحت طوبی نشان اوست. خاقانی
مستوره. مخدره. (منتهی الارب) : پرده شناسان بنوا در شگرف پرده نشینان بوفا در شگرف. نظامی. ای مدنی برقع مکی نقاب پرده نشین چند بود آفتاب. نظامی. کجا رسد بجمال تو آفتاب که نیست بلطف پرده نشین شوخ چشم بازاری. رفیع الدین لنبانی. در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود کاین شاهد بازاری و آن پرده نشین باشد. حافظ. ، خلوت نشین، در تداول مردم گیلان، سرحدنشینان که در فرمان سپهسالاران باشند. (برهان). - پرده نشینان. (رشیدی). یا پرده نشینان بار، مجازاً، خلوت نشینان. (برهان). خلوتیان. (رشیدی). محرمان اسرار. اولیای مستور. (برهان). ملائکۀ مقرّب. (رشیدی). ملائکۀ آسمان. (برهان)
مستوره. مخدره. (منتهی الارب) : پرده شناسان بنوا در شگرف پرده نشینان بوفا در شگرف. نظامی. ای مدنی برقع مکی نقاب پرده نشین چند بود آفتاب. نظامی. کجا رسد بجمال تو آفتاب که نیست بلطف پرده نشین شوخ چشم بازاری. رفیع الدین لنبانی. در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود کاین شاهد بازاری و آن پرده نشین باشد. حافظ. ، خلوت نشین، در تداول مردم گیلان، سرحدنشینان که در فرمان سپهسالاران باشند. (برهان). - پرده نشینان. (رشیدی). یا پرده نشینان بار، مجازاً، خلوت نشینان. (برهان). خلوتیان. (رشیدی). محرمان اسرار. اولیای مستور. (برهان). ملائکۀ مقرّب. (رشیدی). ملائکۀ آسمان. (برهان)
کنایه از ملائکۀ مقرب است. (برهان) (رشیدی) (آنندراج) : سدره نشینان سوی او پر زنند عرش روان نیز همین در زنند. نظامی. که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است. حافظ
کنایه از ملائکۀ مقرب است. (برهان) (رشیدی) (آنندراج) : سدره نشینان سوی او پر زنند عرش روان نیز همین در زنند. نظامی. که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است. حافظ
آنکه در کنار راه نشیند، گدای سر راه، بی خانمان، غریب یا حکیم راه نشین. یا حکیم راه نشین متطببی که در کنار خیابانها مینشست و مردم را با دادن بعض حبوب مداوا میکرد
آنکه در کنار راه نشیند، گدای سر راه، بی خانمان، غریب یا حکیم راه نشین. یا حکیم راه نشین متطببی که در کنار خیابانها مینشست و مردم را با دادن بعض حبوب مداوا میکرد